مؤلف: محمدرضا افضلی



 

بحث عقلی گر در و مرجان بود *** آن دگر باشد که بحث جان بود
بحث جان اندر مقامی دیگر است *** باده‌ی جان را قوامی دیگر است
زآن‌که بینایی که نورش بازغ است *** از دلیلی چون عصا بس فارغ است

مولانا از عقل تعبیرهای گوناگون دارد: عقلی که عوام می‌پسندند، حافظ منافع مادی است و عقلی که مردان کامل به آن تکیه می‌کنند، عقلی است که نور خدا را در دلِ بنده می‌تاباند. در این ابیات عقل مادی و حسابگر مورد نظر است. این عقل و این بحث اگر مانند درّ و مرجان جالب و دلپذیر باشد، باز هم باید آن را رها کرد و در پی بحث جان رفت. «بحث جان» همان رابطه‌ی معنوی میان مرید و مراد و مبادله اسرار غیب است، به صورتی که از هر دو سو کشش و کوششی باشد. جان در مراتب کمال انسانی بالاتر از عقل است و مانند شرابی است که قوام و پختگی دیگری دارد.
مولانا معتقد است: بحث عقل و حس، یا از آثار حقیقت الهی است یا از اسباب و مقدمات آگاهی و بیداری و رسیدن به معرفت حق است. اما بحث جان بسیار بالاتر از این مسائل زندگی مادی است. بنابراین می‌گوید:‌ ای انسان روشن! با وجود روشنی جان تو نیازی به بحث‌های استدلالیان نداری و می‌توانی حقیقت را بی‌هیچ دلیل ببینی. انسانی که چشم بینا دارد و نور بصیرتش تابناک «بازغ» است نیازی ندارد که مانند کوران عصا (دلیل و برهان)، برگیرد.

منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.